هفته ای که گذشت حس خوبی داشتم کلا تصمیم گرفته بودم نترسم لال نباشم و اعتماد به نفس داشته باشم کلا روزای خوبی داشتم از عملکردم راضی بودم انگار دکتر هم راضی بود این هفته برام انگار اندازه ی دو هفته گذشت الان که رفتم نگا کردم دیدم عه سه هفته دیگه مونده تا پایان بهمن ماه و من فک میکردم دو هفته از شروع بهمن گذشته پول مولمم داره به اخراش میرسه یعنی هیچی تو دستم نمیمونه هیچ همشو اول ماه خرج میکنم و تا اخر ماه هیچی تو دست و بالم نیس باید یه فکر درست حسابی کنم اینطور نمیشه...چند روز پیشوقتی زودتر از منشی رسبدم مطب یکی از بیمارامون هم اومده بود نشست کلی ازم سوال پرسبد بعد تهش گفت خانواده ات تحصیل کردن؟ گفتم نه برگشت گفت ادم باید خانواده اش تحصبل کرده باشه که به جایی برسه اینقدر عصبی شدم بعدشم گفت پدرت چه کارس نمبدونم چرا ولی شغل ناپدریمو نگفتم و به جاش گفتم فوت کرده احساس غم اومد سراغم و باعث شد اول تایم گریه کنم من باید موفق بشم باید بتونم باید مسیرمو عوض کنم ...این روزا هوا خیلی خوبه خیلی خیلی خوبه همش دوست دارم پیاده روی کنم و معمولا هر روز من پیاده روی دارم مسیر ایستگاه تا کتابخونه رو کلا حس خوبیه تو این هوا به این خوبی پیشنهاد میکنم توام بری پیاده روی ....میخوام یه چیزی بگم چرا هربار که نزدیک به رل زدنم میشه من حس بدی بهم دست میده؟ یعنی ممکنه بخاطر حرفهای اطرافیانم باشه که روم تاثیر گذاشته؟ یا بخاطر گذشتمه؟ کلا یه ترس و دلهره و ناراحتی میاد سراغم یه حس خیلی بد میگیرم و همین حس باعث پشیمونیم میشه و کلا بیخیال میشم...دیروز همسر دکتر اومد و فهمیدم اونی که فکر میکردم همسرشه در واقعیت همسرش نیست و من با خیال اسوده می تونم روش کراش بزنم ...🌼من خانه به دوش🌼......
ادامه مطلبما را در سایت ...🌼من خانه به دوش🌼... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : annekhanebedosh بازدید : 57 تاريخ : چهارشنبه 12 بهمن 1401 ساعت: 14:27